امیرحسین توفیق – ونکوور
یادآوری و توضیح ضروری: دوستانی که از اولین شمارههای رسانهٔ همیاری، سلسله مقالات نگارنده را دنبال میکنند، اطلاع دارند که این نوشتهها، حاصل ۲۰ سال تجربه و دانش نگارنده بوده، کاملاً واقعی است و تنها بهمنظور حفظ حریم خصوصی افراد، اسامی و تاریخها در آنها، تغییر یافته است. هدف از این مقالات و داستانها، معرفی قوانین و شرایط مهاجرت به کانادا بههمراه آموزش مواردی است که احتمال دارد متقاضیان با آنها مواجه شوند.
مطلب پیش رو، در چند قسمت ارائه خواهد شد.
سال ۱۹۹۸، فریبرز و منوچهر، دو دوست دیرین، تصمیم گرفتند برای مهاجرت به کانادا از طریق برنامهٔ مهاجرتی نیروی متخصص (Skilled Worker) اقدام کنند. به این منظور آنها به دمشق، پایتخت سوریه، سفر کردند.
این دو دوست، در دمشق به سفارت کانادا در خیابان مزه و در مجاورت سفارت ایران در سوریه مراجعه کردند. به نگهبان در ورودی سفارت دلیل مراجعه خود را اعلام و یک فرم یکصفحهای را دریافت و تکمیل کردند. پس از ارائهٔ فرم تکمیلشده، نگهبان، گوشهٔ پایین و سهگوش سمت راست فرم را که بهصورت خطچین مشخص شده و حاوی شمارهای بود، برید و تحویلِ آنها داد. او گفت که نتیجه را فردا میتوانند با مراجعهٔ مجدد و کنترل شمارهشان در تابلو شیشهای کنار در ورودی، ملاحظه نمایند.
فریبرز، فارغالتحصیل رشتهٔ مهندسی کامپیوتر، گرایش نرمافزار از دانشگاه آزاد واحد جنوب تهران بود و منوچهر، هم از همان دانشگاه اما در رشتهٔ مهندسی معدن فارغالتحصیل شده بود. هر دو کاری مرتبط با رشتهٔ تحصیلیشان داشتند با تقریباً ۳ سال سابقهٔ کار. مجرد بودند و سرشار از انرژی و امید به آینده و با قصد ساختن زندگیشان در کانادا. تمامی دانش و اطلاعات آنها، در قالب یک فایل چند صفحهای کاغذی بود و با مطالعهٔ اولیه، فهمیده بودند که واجد شرایطاند و بههمین دلیل، با هم و همزمان، به دمشق رفته بودند.
فردای آن روز، با استرسی که ناخودآگاه در آنها ایجاد شده بود، راهی سفارت شدند تا در تابلو اعلانات، دنبال اسم و شمارهٔ خود باشند و بداند آیا قدم اول را بهدرستی برداشته بودند، یا نه.
فریبرز، شمارهاش را پیدا کرد و جلو اسمش در محلی که ستون مدرک تحصیلی مشخص شده بود، به کلمهٔ Wave رسید. معنی آن را نمیدانست و زمانی که گوشهٔ بریدهشده و سهگوش را به نگهبان سفارت نشان داد، او هم در لیستش شماره را کنترل کرد و فریبرز را برای ادامهٔ کار به داخل سفارت هدایت نمود.
منوچهر، جلو شمارهای که در دست داشت و ستون مدرک تحصیلی، به عبارت NG برخورد کرد و چون او هم معنی آن را نمیدانست، از نگهبان سؤال کرد. نگهبان پس از بررسی در لیستش، منوچهر را هم به داخل سفارت هدایت نمود.
فریبرز، به باجهٔ شیشهای مراجعه کرد و پس از تحویل شماره، یک دسته اطلاعات و فرم چهار صفحهای را تحویل گرفت. به او گفته شد که متخصصان کامپیوتر، بهمنظور تسریع در پروسهٔ مهاجرتشان و بهدلیل نیاز کانادا به این افراد، از ارائه و دریافت تأئیدیهٔ مدرک تحصیلی معافاند، اما منوچهر، بههمراه مدارک و فرمهای مشابه فریبرز، یک فرم چند صفحهای و کاربنلس هم گرفت که میبایستی مدرک تحصیلیاش توسط سازمانی که لوگوی آن بالای برگهها بود و بهاختصار CCPE نام داشت، مورد تأیید قرار میگرفت و بههمراه آن تأییدیه، مدارک دیگر و فرمهای مهاجرت را تکمیل و ارسال مینمود.
فریبرز، در همان محل سفارت و میز سفید رنگی که مشخص شده بود، شروع به تکمیل فرمها کرد. وقتی همه را آماده کرد، همراه مدارک مثبتهای که از ایران بههمراه آورده بود، به سفارت کانادا تحویل داد. پس از پرداخت هزینهٔ بررسی پرونده، فایل نامبرش را گرفت. فریبرز، خیلی اتفاقی مدارک کاری و هویتیاش را همراه آورده بود و اصلاً فکرش را هم نمیکرد که اینقدر سریع کارش انجام شود.
اما منوچهر، چارهای نداشت و میبایستی اول تأئیدیهٔ مدرک تحصیلیاش را میگرفت تا بتواند اقدام کند. او تصمیم گرفت به ایران بازگردد و پس از گرفتن آن تأییدیه، مدارک کامل را به سفارت کانادا در تهران تحویل دهد. بنا براین، از همان ابتدا، ظاهراً کار فریبرز زودتر از منوچهر انجام میشد.
قسمت بعدی این مطلب را در اینجا بخوانید